محله آخونی .... آخینی محله پدری و ریشه های زندگی ام
| ||
| آقایان :صمد رنجبرکریمیان - فریدون پورباقریان- مشدعلی عبدی بهروز -عظیم نمکی - حاج محمود آقانژاد - و احدآقا رنجبر کریمیان موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاریش سفیدان محله برچسبها: href="<-TagLink->"> آقایان : حاج علی مهدی پور و پسر محترمش - مرحوم مش جعفرآقا حقیقیان ( مداح بابصیرت اهل بیت علیهم السلام ) و حاج احدآقا شجری اقدم
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس افتخارآفرینانریش سفیدان محله برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 7 / 3 / 1392برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 11:20 ] [ غ . آ ]
آقایان : حاج احد شجری-محمدعبدی بهروز-....-حاج رسول درخشان -حاج کربلامحمد فلاحی-رحیم و حاج محمودآقانژاد -و ..... نشسته ها آقایان : حاج علی و احد مهدی پور -حسن آقا خرازی و ... ( لطفا اگر از اسامی عکس اطلاعی دارید با ردیف و مرتب ، سال وقوع و محل دقیق آن و ایام مربوطه ، بنده را یاری کنید و یا با ایمیل و یا در قسمت نظرات مرقوم فرمایید ))
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 7 / 4 / 1393برچسب:محله آخونی,عزاداران آخونی, ] [ 11:19 ] [ غ . آ ]
دو نفر آخر از چپ آقایان : حمید قاسملوی آخونی - احد فرحناک ( مربیان با سابقه تنیس ) موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس های ورزشیعکس افتخارآفرینان برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 7 / 7 / 1393برچسب:محله آخونی,ورزشکاران آخونی, ] [ 11:18 ] [ غ . آ ]
احدآقا فرحناک دارای مقام درجه یک انفرادی تنیس موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس های ورزشیعکس افتخارآفرینان برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 7 / 2 / 1392برچسب:محله آخونی,ورزشکاران آخونی, ] [ 11:15 ] [ غ . آ ]
از سمت جلو آقایان : جعفر شغلی-دکترجلیل حقیقیان-بهروز خیراللهی-احمد علومی-شهیدصمد دانش ردیف دوم:حسین بنی طاهری-حسن زنده باد_...._ ...._ علیرضاشادبافی ردیف سوم :... - غلامحسین آژیری-....-.....-.......- ردیف چهارم :احدعلیپور-بهروز جعفری ارسی-صمد فرقه قراملکی-مهدی ...- ....... ردیف پنجم : ................. محمدحسین اسماعیل پور و عباس علیزاده ردیف آخر :...........- میرعزیزمیرقاسمی -میرحمید بابایی و یحیی باغبان آژیری موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 7 / 1 / 1393برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 11:14 ] [ غ . آ ]
اگر از نام تیم و سال آن (همه اسامی) اگر اطلاعی دارید لطفا در زیر و در قسمت نظرات بنویسید
ایستاده هااز راست آقایان : احمد نیک نیاز-صمد رنجبر-مرحوم صابرنیک نیاز-محمود علیپور-یحیی باغبان- حسین ابوعلی-احد رنجبر-خسرو نصیب پور(معاون مدرسه نوبری)-مرحوم حاج احمدرسولی- مرحوم حاج اکبرمحمدعلی زاده-رضا وندا نشسته ها از راست آقایان :علیرضا ابوعلی- ... - .... - .... - .... - جواد باغبان پور موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس های ورزشی برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 5 / 6 / 1392برچسب:محله آخونی,ورزشکاران آخونی, ] [ 11:10 ] [ غ . آ ]
[ 30 / 8 / 1393برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 16:10 ] [ غ . آ ]
آقا صابر ، فرزند برومند آقا فرج محمدی و پسرخواهر مرحوم آقاعلیرضا رضایی کسبه کار بلد و با انصاف محله ، اول آخونی بطرف شهرک امام موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> مرحومین : آقای علیرضا رضایی و آقای میریوسف دلپاک و صبیه ایشان پشت سرشان جوانان محترم محله آقایان : زنده باد-حاج اسدپور-محمدعلی زاده-اولادعلی موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاریش سفیدان محله برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 28 / 1 / 1392برچسب:محله آخونی,ریش سفیدان آخونی, ] [ 14:20 ] [ غ . آ ]
اتوبوس های مسافری زمان قدیم محله آخونی
یادش بخیر .... دهه های چهل بود . آنوقتها اتوبوس واحد به آن معنای خاصی فعلی وجود نداشت . " محله آخونی " از میدانگاه - میدان انتقال خون فعلی – به دو راه اصلی تقسیم می شد . راه سمت راست مستقیما به " محله قراملک " ، که آنوقت ها از کوچه باغهای سرسبز و راه خاکی رد می شد ، منتهی می شد و راه سمت چپ نیز به " محله شنب غازان ". اتوبوسی از محله قراملک و از راه محله آخونی به سمت بازار می رفت و این تنها وسیله حمل و نفل اهالی محله قراملک و آخونی به مرکز شهر بود . دو نفر از اهالی با معرفت و مهربان قراملک ، به نامهای :آقا مش نقی و آقامش یوسف (رحمت اله علیهم ) که باهم روی این اتوبوس کار میکردند ، صاحب این اتوبوس بودند و هر روز با حمل افراد و حتی حیوانات خانگی آنها از قبیل : مرغ و خروس و گوسفندان کوچک آنها ، کمک اهالی بودند . یادم می آید که از افراد بزرگتر نفری یک ریال و از بچه ها هر نفری نصف آن ( ده شاهی ) پول بلیط میگرفتند و چون آن موقع بلیط چاپ نکرده بودند ، پول نقد میگرفتند . اتوبوسهای قبل از اتوبوسهای زردرنگ ، اتوبوسی آبی رنگ از نوع اتوبوسهای فیلم " اتوبوس " ساخته ی یداله صمدی بودند و آنجورکه یادم مانده رنگ آبی داشت . چه کیفی می کردیم وقتی سوار آن می شدیم . ( اتوبوس اولیه " قراملک - آخونی - بازار " ، عین همین اتوبوس بود ) حتما جای مان دم پنجره بود تا با ولع زیاد منظره های اطراف را تا خود بازار از پنجره سیر می کردیم . اگر جایی برای نشستن پیدا نمی شد مسقیما و با رد شدن از لابلای پای افراد ، خودمان را به نزدیکی آقا مش نقی – راننده – می رساندیم تا نحوه رانندگی او را ببینیم . رانندگی را با اشتیاق تمام تماشا می کردیم . یعنی از بچگی عشق ماشین بودیم . یادم می آید که حتی وقتی با اتوبوس های بین شهری به مسافرت مشهد می رفتیم حتما حواس من به دنده عوض کردن های راننده و اینکه موقع دنده عوض کردن ، آقاراننده چه چیزهایی را همزمان باهم انجام می داد ، بود . یادش بخیر ، آقا مش نقی و همکارش یک کیسه چرمی قرمز رنگی تهیه کرده بودند و از کمربند شلوار خود ( مثل کیف موبایل ) به کمرشان می بستند و خرده پول های مسافران را به داخل آن می ریختند . ****************************** ( اتوبوس بعدی قراملک - آخونی - بازار ) خط 15 آخونی اواسط دهه چهل بود که اتوبوسی نسبتا جادار و زردرنگ و با دماغه مثلثی شکل خریداری کردند که به آنها بنز آلمانی هیتلری می گفتند . درب جلویی بوسیله یک شیر بادی باز و بسته می شد . یعنی وقتی شیر را به سمت راست می پیچاندی ، درب جلو با صدای " چیس س س..." مانندی در داخل بدنه ی اتوبوس به سمت عقب کشیده می شد و باز می شد و با پیچاندن به سمت دیگر ، درب بسته می شد . نزدیک به دهه پنجاه ، از افراد محله مان هم یکی از همان اتوبوسهای بنز زردرنگ آلمانی - کمی تمیزتر از اتوبوس قراملک -را با شراکت سه بزرگ و ریش سفیدان به رحمت خدا رفته : (مرحوم حاج علی بقال رسولی آژیری-حاج حسین آقا علیون آخونی-حاج حسن آقا نیک نیازی) از همان اتوبوس های زردرنگ آلمانی ، ولی خیلی تمیز و زیبا و با تمام صندلی های قرمز رنگ خریدند . ( اولین اتوبوس متعلق به آخونی دقیقا شبیه این اتوبوس بود ) دیگر سر از پا نمی شناختیم که محله ی ما هم دارای اتوبوس مخصوص به خود شده است . ایستگاه اصلی اتوبوس جدیدمان جلوی قهوه خانه مش حسن قهوه چی و درب دوم مدرسه نوبری و با نام " ایستگاه خط 15 حسن آباد " بود . وقتی از بازار می آمد بعد از پیاده کردن مسافران در همین ایستگاه منتظر پرشدن مجدد می شد .رانندگی اتوبوس محله آخونی را افراد بیشتری به عهده داشتند ، اما از میان آنها مرحوم آقای حاج علی اکبر تقی پور ( اکبر اوشقودا ) و حاج علی زارع رجبی (شوفرمشدعلی) آقای حبیب نیک نیازی فرزند مرحوم حاج حسن آقا و آقای علی علیون فرزند مرحوم حاج حسین آقا و نیز یک سید اهل قره آغاج بود . ایستگاه این اتوبوس در بازار در خیابان تربیت غربی بود و اهالی بعد از خریدهایشان ، به این خیابان برای سوار شدن و برگشت به آخونی می رفتند . ************************* اتوبوس خط واحد تبریز تقریبا در این زمانها بود که کم کم اتوبوس های واحد بطور رسمی در تبریز شروع بکار کردند . اتوبوسهای آن بنز جدید و موتورشان در عقب بود . دیگر اتوبوس های محلات برای امرار معاش صاحبان آن صرف نمی کردند که ناچارا فروختند . و اتوبوس هایخط واحد تبریز از آن زمان بطور رسمی جایگزین آنها شدند . و بدین ترتیب افسانه اتوبوسها ی محله های آخونی و قراملک به پایان رسید . ******************* ( اتوبوسهای بین شهری ایران ناسیونال )
برای مسافرتهای بین شهری از همان اتوبوسهای جدیدی که برای خط واحد تبریز در نظر گرفته شده بود ( بنز آلمانی بدون دماغ ) ، با اضافه کردن تجهیزاتی نسبتا مدرن آن زمان ، در شرکتهای مسافرتی استفاده می شد . چند شرکت مسافربری با نامهای مختلف از این اتوبوسها استفاده میکردند : تبریزنو - میهن تور – میهن نور - میهن نورد - ترانسپورت شمس العماره – ایران پیما – ایران ترانزیت لوان تور - تی بی تی و ... و دفاتر بلیط فروشی آنها در خیابان فردوسی و سه راه فردوسی بطرف چهارراه شهناز بودند .
حیف و صد حیف سادگی آن زمان موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 30 / 3 / 1397برچسب:محله آخونی,اتوبوس آخونی, ] [ 18:50 ] [ غ . آ ]
حکم کمربند قهوه ای آقا پیمان فتحی - فرزند برومند علی آقا موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس های ورزشیعکس افتخارآفرینان برچسبها: href="<-TagLink->"> پدر محترم آقا پیمان و احمدآقا و احد آقا فتحی موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاریش سفیدان محله برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 10 / 3 / 1392برچسب:محله آخونی,ریش سفیدان آخونی, ] [ 16:37 ] [ غ . آ ]
هم محله ای ساکن سردرود - ( فرزند مرحوم آقا میرزامحمد ) موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ که خانه ، خانه ی توست
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعاتمقالات و نوشته های ادبی برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 20 / 1 / 1396برچسب:رواق منظر,سر در خانه, ] [ 1:31 ] [ غ . آ ]
داستان جالب مرگ مردی نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد سراغش ... مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت ... مرد یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعدا ... مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست.طبق لیست من ، الان نوبت توئه مرد گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر ... مرگ قبول کرد و مرد رفت شربت بیاره... توی شربت ۲ تا قرص خواب خیلی قوی ریخت ... مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت... مرد وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد و نوشت آخر لیست و منتظر شد تا مرگ بیدار شه ...
بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم !
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعاتمقالات و نوشته های ادبی برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 19 / 11 / 1394برچسب:داستان مرگ,تمام شدن, ] [ 23:0 ] [ غ . آ ]
( زنى كه در هر کاری بسم الله الرحمن الرحيم می گفت )
در تحفةالاخوان حكايت شده است : مردى منافق زن مؤمنى داشت كه در تمام امور خود به اسم باریتعالى مدد می جست و در هر كار «بسم الله الرحمن الرحيم» می گفت . شوهرش از توسل و اعتقاد او به بسم الله بسيار خشمناک می شد و از منع او چاره نداشت
تا آنكه روزى كيسه كوچكى از زر را به آن زن داد و گفت او را نگاه بدارد !
زن كيسه را گرفت و آن را در پارچه اى پيچيد و آن را با گفتن «بسم الله الرحمن الرحيم» در مكانى پنهان نمود .
فرداى آن روز شوهرش كيسه را سرقت نمود و به دريا انداخت تا آنكه او را بى اعتقاد و
شرمنده كند . پس از انداختن كيسه در دريا به دكان خود نشست . در بين روز صيادى دو ماهى بزرگ
آورد که بفروشد . مرد منافق آن دو ماهى را خريد و به منزل خود فرستاد كه زنش غذايى
از براى شب او طبخ كند .
چون زن شكم يكى از آن ماهيان را پاره نمود كيسه را درميان شكم ماهی ديد !
بسم الله گفت و آن را برداشت و در مكان اوّل گذاشت . چون شب شد و شوهرش به منزل آمد
زن ماهيان بريان را نزد او حاضر ساخته، تناول نمودند .آنگاه مرد گفت: كيسه زر را كه نزدت
به امانت گذاشتم بياور . آن زن برخاسته «بسم الله ا لرحمن الرحيم» گفت و کیسه را در
پيش شوهرش گذاشت . مرد از مشاهده کیسه بسيار تعجب نموده و از این کار شگفت انگیز سجده الهى را به جاى آورد و از جمله مؤمنان گرديد . موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعاتمقالات و نوشته های ادبی برچسبها: href="<-TagLink->">
گویند روزی دزدی در راهی ، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز همراه آن پیوست بود . آن شخص صاحب بسته را جسته و آنرا به صاحبش برگرداند . او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی ؟ گفت :
صاحب آن مال عقیده داشته که این دعا مال او را حفظ می کند که دعا را به دستمال بسته بود. من دزد مال او هستم ، نه دزد دین او ، اگر آن را پس نمی دادم و درعقیده صاحب آن مال خللی می یافت آن وقت من دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است . «کشف الاسرار»
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعاتمقالات و نوشته های ادبی برچسبها: href="<-TagLink->"> موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> مرحوم حاج حمید تقی پور - آقاکریم فرحناک و برادرزاده اش و محمدباقر آقا
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> آقایان : دکترمحمود علیپور نیاز -حاج اکبر محمد علی زاده -مرحوم صابر نیک نیاز - محمدعلی نیک نیاز -مرحوم عسگر پورنیازی - حمید حقیقیان موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> آقای حاج اسماعیل عظیمی فلاحی - ابوی آقا محمد پشت سر ایشان کوره آجرپزی جنب شهرک امام که دودکش آن پیداست
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاریش سفیدان محله برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 30 / 7 / 1393برچسب:محله آخونی,ریش سفیدان آخونی, ] [ 1:5 ] [ غ . آ ]
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 15 / 1 / 1392برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 23:52 ] [ غ . آ ]
آقا محمدعلی پسر آقا مش محمد بقال که حدود چهل سال پیش به تهران رفته اند
موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 5 / 3 / 1392برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 22:0 ] [ غ . آ ]
آکربلارضا ، مرد خوش تیپ محله - کوهنورد بنام آخونی موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاریش سفیدان محله برچسبها: href="<-TagLink->"> [ 12 / 3 / 1392برچسب:محله آخونی,ریش سفیدان آخونی, ] [ 22:15 ] [ غ . آ ]
[ 29 / 11 / 1402برچسب:محله آخونی,آخونی, ] [ 22:6 ] [ غ . آ ]
|
|
[ طراحی : ایراناسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |