محله آخونی .... آخینی
محله پدری و ریشه های زندگی ام
نويسندگان
آخرينمطالب

خداوند رحمان محبتش را در حیوانات هم بطور محسوسی خلق نموده است

 

 

 

 

 

 

 

 

                                            


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 25 / 12 / 1396برچسب:مهر مادری, ] [ 16:55 ] [ غ . آ ]

ان انزلناه فی لیله القدر ......... شب نوشته شدن مقدرات یک ساله مان

 

آیت اله بهجت (رحمه اله ) : 

احادیث در لزوم بزرگداشت این سه شب فرد، یعنی شب نوزدهم، بیست‌ویکم و بیست‌وسوم، آشکار است.
من پیش از این می‌پنداشتم که تعظیم این سه شب فقط برای آن است که احتمال دارد یکی از این سه شب، شب قدر باشد، ولی بعد در برخی از روایات دیدم که در هر کدام از این سه شب اسرار الهی نهفته و فوایدی برای بندگان اندوخته شده است. از جمله در باب صوم کتاب کافی آمده است که امام صادق علیه‌السلام فرمود:
«در شب نوزدهم امور مقدر می‌شود و در شب بیست‌ویکم استوار می‌گردد و در شب بیست‌وسوم امضا می‌شود».
 
منبع: وب سایت دفتر حضرت آیت الله العظمی بهجت

 

 

حجت الاسلام و المسلمین فاطمی نیا:  گناهان چند قسم هستند، این ماه مبارک رمضان گناهان را میسوزاند، نسبت به بقیه گناهان که باید قدمی برداشته شود، پولی است باید داده بشود، دلی است باید بدست آورده شود، نمازی است باید قضا شود، خب اینها را ما باید در این ماه تجدید نظر کنیم و من گاهی اوقات اینطور به دوستان عرض میکنم مخصوصا در شب های قدر میگویم شما که الان نشسته اید روبه قبله میخواهید "بک یا الله" بگویید، الان امکان بعضی از جبران ها نیست، الان تو درهمین شب بلند بشوی بروی فلان شهرستان آن دل را بدست بیاری یا آن پول را بدهی یا مثلا حدود دو سال، سه سال نماز قضا همین جا فی المجلس بجا بیاری اینکه امکان ندارد، اما من به رفقا اینطور میگویم، میگویم به خدا عرض کنید که خدایا من با تو عهد میکنم که از اینجا آمدم بیرون در اولین فرصت ودر اولین امکان این قدم ها را بردارم و تو به آن کرم بی پایان که داری کاری کن که امشب اینها مانع اجابت دعای من نشوند، اینطور به رفقا میگویم و یقین هم بدانید که ان شاء الله موثر است چون خدا از دل ها آگاه است،

                                    *******************************************

اللَّهُمَّ وَفِّر فيهِ حَظّي مِن بَرَكاتِهِ، وَ سَهِّلْ سَبيلي إلى خيْراتِهِ، وَ لا تَحْرِمْني قَبُولَ حَسَناتِهِ

يا هادِياً إلى الحَقِّ المُبينِ. 

خداوندا! در این روز بهره مرا از برکاتش فراوان گردان و به سوی خیراتش راه مرا سهل و آسان ساز و از حسنات مقبولش مرا محروم مساز، ای هدایت کننده به سوی دین و حق روشن!


                                        

    از همه هم محلی هایم التماس دعا دارم ..... آژیری

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 25 / 4 / 1392برچسب:شب قدر, ] [ 23:33 ] [ غ . آ ]

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 30 / 3 / 1399برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 1:53 ] [ غ . آ ]

 

در یکی از روزها، پادشاهی سه وزیر خود را فراخواندو از آنها درخواست کرد کار
عجیبی انجام دهند .
از هر وزیر خواست تا کیسه ای برداشته و به باغ قصر برود و اینکه این کیسه ها
را برای پادشاه با میوه ها و محصولات تازه پر کنند همچنین از آنها خواست
که در این کار از هیچ کس کمکی نگیرند و آن را به شخص دیگری واگذار نکنند .
وزراء از دستور شاه تعجب کرده و هر کدام کیسه ای برداشته و به سوی باغ به
راه افتادند .
 
وزیر اول که به دنبال راضی کردن شاه بود بهترین میوه ها و با کیفیت ترین محصولات
را جمع آوری کرده و پیوسته بهترین را انتخاب می کرد تا اینکه کیسه اش پر شد.
 
وزیر دوم با خود فکر می کرد که شاه این میوه ها را برای خود نمی خواهد و
احتیاجی به آنها ندارد و درون کیسه را نیز نگاه نمی کند، پس با تنبلی و اهمال
شروع به جمع کردن نمود وخوب و بد را از هم جدا نمی کرد تا اینکه کیسه را با
میوه ها پر نمود .
 
و اما وزیر سوم که اعتقاد داشت شاه به محتویات این کیسه اصلا اهمیتی نمیدهد
و برایش مهم نیست ، کیسه را با علف و برگ درخت و خاشاک پر نمود.
 
روز بعد پادشاه دستور داد که وزیران را به همراه کیسه هایی که پر کرده اند بیاورند .
 
وقتی وزیران نزد شاه آمدند به سربازانش دستور داد ، ﺳﻪ وزیر را گرفته و
هرکدام را جدا گانه با کیسه اش به مدت سه ماه زندانی کنند در زندانی دور که
هیچ کس دستش به آنجا نرسد و هیچ آب و غذایی هم به آنها نرسانند .
 
وزیر اول پیوسته از میوه های خوبی که جمع آوری کرده بود می خورد تا اینکه
سه ماه به پایان رسید .
 
وزیر دوم هم این سه ماه را با سختی و گرسنگی و مقدار میوه های تازه ای که
جمع آوری کرده بود سپری کرد .
 
و اما وزیر سوم ...... بیچاره قبل از اینکه ماه اول به پایان برسد از گرسنگی مرد.
 
 
خیلی از ماها فکر میکنیم که اعمال ما چه سودی برای خدا دارد و شاید با این
فکر انحرافی در کارهای انسانی و اخلاقی و دینی خود اهمال کنیم.
 
در حالی که امر و نهی خداوند برای خود ماست و او بی نیاز از اعمال ماست .
حال از خود این سؤال را بپرسیم ، ما از کدام گروه هستیم ؟
 
زیرا ما الآن در باغ دنیا بوده و آزادیم تا اعمال خوب و یا اعمال بد و فاسد را جمع آوری
کنیم،
 
اما فردا زمانی که به ملک الموت امر می شود تا ما را در قبرمان زندانی کند ، در آن
زندان تنگ و در تاریک و در تنهایی ؛
 
آنجاست که اعمال خوب و پاکیزه ای که در زندگی دنیا جمع کرده ایم به داد ما
می رسند .
 
خداوند می فرماید: ( وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ یَا أُوْلِی الأَلْبَابِ ) البقره۱۹۷
 
توشه برگیرید که بهترین توشه پرهیزگاری است ، و ای خردمندان !
از (خشم و کیفر) من بپرهیزید ......            
 
 
 
 
 
  برگرفته از وبلاگ " رزمنده سایبری "
 

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعاتمقالات و نوشته های ادبی
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 23 / 10 / 1392برچسب:توشه آخرت, ] [ 22:47 ] [ غ . آ ]

نصوح مردی بود شبيه زنها . صورتش مو نداشت و سینه های برجسته همچون  زنها داشت و در

حمام زنانه كار مى كرد. او سالیان متمادی بر این کار بود و از این راه ، هم امرار معاش می‌کرد

و هم ارضای شهوت.

گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار اخگر شهوت، او را به کام خود اندر می‌ساخت

و كسى از وضع او خبر نداشت و آوازه تميزكارى و زرنگى او به گوش همه رسيده و زنان و دختران رجال

دولت و اعيان و اشراف دوست داشتند كه وى آنها را دلاكى كند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در

كاخ شاه صحبت از او به ميان آمد.


دختر شاه مايل شد كه به حمام آمده و كار نَصوح را ببيند. نصوح جهت پذيرايى و خدمتگزارى اعلام

آمادگى نمود ، سپس دختر شاه با چند تن از خواص نديمانش به اتفاق به حمام آمده و مشغول

استحمام شد . از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از اين حادثه

دختر پادشاه در غضب شده و به دو تن از خواصش دستور داد كه همه كارگران را تفتيش كنند تا شايد

آن گوهر ارزنده پيدا شود .

طبق اين دستور مأمورين ، كارگران را يكى بعد از ديگرى مورد بازديد خود قرار دادند، همين كه نوبت به

نصوح رسيد با اينكه آن بيچاره هيچگونه خبرى از آن نداشت ، ولى از ترس رسوايى ، حاضر نـشد كه وى

را تفتيش ‍ كنند، لذا به هر طرفى كه مى رفتند تا دستگيرش كنند، او به طرف ديگر فرار مى كرد و اين

عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقويت مى كرد و لذا مأمورين براى دستگيرى او بيشتر سعى

مى كردند. نصوح هم تنها راه نجات را در اين ديد كه خود را در ميان خزينه حمام پنهان كند .

ناچار به داخل خزينه رفته و همين كه ديد مأمورين براى گرفتن او به خزينه آمدند و ديگر كارش از كار

گذشته و الان است كه رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه كرد در حالی

که بدنش مثل بید می‌لرزید با تمام وجود و با دلی شکسته خدا را طلبید و گفت:

خداوندا گرچه بارها توبه‌ام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات قسم این بار نیز

فعل قبیح ام بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم و از خدا خواست كه از اين

غم و رسوايى نجاتش دهد .

به مجرد اين كه نصوح توبه كرد، ناگهان از بيرون حمام آوازى بلند شد كه دست از اين بيچاره برداريد

كه گوهر پيدا شد .

پس از او دست برداشتند. و نصوح خسته و نالان شكر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص ‍

شد و به خانه خود رفت . او در این واقعه عیاناً لطف و عنایت ربانی را مشاهده کرد.

این بود که بر توبه‌اش ثابت‌قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت. چند روزی از غیبت او در حمام سپری

نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل

شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت.

هر مقدار مالى كه از راه گناه تحصيل كرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار

نبودند ، ديگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به كسى اظهار كند،

ناچار از شهر خارج و در كوهى كه در چند فرسخى آن شهر بود، سكونت اختيار نمود و به عبادت خدا

مشغول گرديد . اتفاقاً شبى در خواب ديد كسى به او مى گويد :

« اى نصـــوح ! چگونه توبه كرده اى و حال آنكه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئيده

شده است ؟

تو بايد چنان توبه كنى كه گوشتهاى حرام از بدنت بريزد . »

همين كه از خواب بيدار شد با خودش قرار گذاشت كه سنگهاى گران وزن را حمل كند و به اين ترتيب

گوشتهاى حرام تنش را آب كند . نصوح اين برنامه را مرتب عمل مى كرد تا در يكى از روزها همانطورى

كه مشغول به كار بود، چشمش به ميشى افتاد كه در آن كوه چرا میكرد. از اين امر به فكر فرو رفت

كه اين ميش از كجا آمده و از كيست ؟

تا عاقبت با خود انديشيد كه اين ميش قطعاً از شبانى فرار كرده و به اينجا آمده است ، بايستى من

از آن نگهدارى كنم تا صاحبش پيدا شود و به او تسليمش نمايم . لذا آن ميش را گرفت و نگهدارى نمود

و از همان علوفه و گياهان كه خود مى خورد ، به آن حيوان نيز مى داد و مواظبت مى كرد كه گرسنه

نماند. خلاصه ميش زاد ولد كرد و نصوح از شير و عوائد ديگر آن بهره مند مى شد تا سرانجام كاروانى

كه راه را گم كرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاكت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همين كه

نصوح را ديدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شير مى داد به طورى كه همگى سير شده

و راه شهر را از او پرسيدند.

وى راهى نزديك را به آنها نشان داده و آنها موقع حركت هر كدام به نصوح احسانى كردند و او در آنجا

قلعه اى بنا كرده و چاه آبى حفر نمود و كم كم در آنجا منازلى ساخته و شهركى بنا نمود و مردم از هر

جا به آنجا آمده و رحل اقامت افكندند و نصوح بر آنها به عدل و داد حكومت نموده و مردمى كه در آن

محل سكونت اختيار كردندهمگى به چشم بزرگى به او مى نگريستند.

رفته رفته ، آوازه خوبى و حسن تدبير او به گوش پادشاه آن عصر رسيد كه پدر آن دختر بود . از شنيدن

اين خبر مشتاق ديدار او شده ، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت كنند. همين كه دعوت شاه

به نصوح رسيد، نپذيرفت و گفت :

من كارى و نيازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست .

مأمورين چون اين سخن را به شاه رساندند، بسيار تعجب كرد و اظهار داشت حال كه او براى آمدن نزد

ما حاضر نيست ما مى رويم كه او را و شهرك نوبنياد او را ببينيم .

پس با خواص درباريانش به سوى محل نصوح حركت كرد، همين كه به آن محل رسيد به عزرائيل امر شد

كه جان پادشاه را بگيرد، پس پادشاه در آنجا سكته كرد و نصوح چون خبردار شد كه شاه براى ملاقات

و ديدار او آمده بود ، در مراسم تشييع او شركت و آنجا ماند تا او را به خاك سپردند و چون پادشاه

پسرى نداشت ، اركان دولت مصلحت ديدند كه نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان كردند و نصوح

چون به پادشاهى رسيد، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملكتش گسترانيده و بعد با همان دختر پادشاه

كه ذكرش رفت ، ازدواج كرد و چون شب زفاف و عروسى رسيد، در بارگاهش ‍ نشسته بود كه ناگهان

شخصى بر او وارد شد و گفت :

چند سال قبل ، ميش من گم شده بود و اكنون آن را نزد تو يافته ام ، مالم را به من رد كن .

نصوح گفت :

چنين است . دستور داد تا ميش را به او رد كنند،

شخص گفت :

چون ميش مرا نگهبانى كرده اى هرچه از منافع آن استفاده كرده اى ، بر تو حلال ولى

بايد آنچه مانده با من  نصف كنى .

نصوح گفت :

درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غير منفول را با او نصف  كنند.

آن شخص گفت :

بدان اى نصوح ، نه من شبانم و نه آن ميش از آن من ،

بلكه ما دو فرشته براى آزمايش تو آمده ايم . تمام اين ملك و نعمت ، اجر و پاداش توبه

راستين و صادقانه ات بود كه بر تو حلال و گوارا باد .

و از نظر غايب شدند .


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعاتمقالات و نوشته های ادبی
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 7 / 2 / 1392برچسب:توبه نصوح,توبه, ] [ 18:59 ] [ غ . آ ]

امروز ( سه شنبه 93/4/17 ) برابر ( با 10 رمضان 1435 )

 

 
خدیجه دختر خویلد از نیکوترین و عفیفترین زنان عرب قبل از اسلام و در دوره اسلامی نخستین زنی که به
پیامبر اکرم ( ص ) ،شوهرش ، ایمان آورد و آن چه از مال دنیا در اختیار داشت – در راه پیشرفت اسلام – کریمانه
بذل کرد.
خدیجه آن قدر ارزش الهی داشت که برای او مانند مریم مائده های آسمانی نازل می شد. رسول خدا (ص)
می فرمایند:
خداوند از میان زنان چهار زن را برتری داده است. آسیه .مریم.خدیجه.فاطمه از عایشه ، زوجه پیامبر ( ص ) ،
نقل شده است که گفت : ” احترام هیچ یک از زنان به پایه حرمت و عزت خدیجه نمی رسید . رسول الله ( ص )
پیوسته از او به نیکی یاد می کرد و به حدی او را محترم می شمرد که گویا زنی مانند خدیجه نبوده است ” .

عایشه سپس نقل می کند : روزی به پیغمبر ( ص ) گفتم : خدیجه پیر زنی بیش نبوده و خداوند بهتر از
او را به تو عطا کرده است. پیغمبر(ص) سخت برآشفت به طوری که رگ پیشانی اش برآمد . سپس فرمود : 
به خدا سوگند بهتراز خدیجه کسی برای من نبود .
روزی که همه مردم کافر و بت پرست بودند ، او به من ایمان آورد.روزی که همه مرا به جادوگری و دروغگویی
نسبت می دادند ، او مرا تصدیق کرد ، روزی که همه از من روی می گردانیدند ، خدیجه تمام اموال خود را در ا
ختیار من گذاشت و آنها را در راه من بی دریغ خرج کرد خداوند از او دختری به من بخشید که مظهر پاکی
و عفت و تقوا بود . عایشه می گوید :
با خود گفتم دیگر از خدیجه به بدی نام نخواهم برد. عایشه می گوید:‹‹من در مورد زنان پیامبر از هیچ کدام
به اندازه خدیجه حساس نبودم زیرا پیامبر مرتب از او تعریف می کرد و من هرگز او را ندیده بودم...

در شجره ی طوبی آمده است : خدیجه علیها سلام زیباترین زنها از نظر جمال، کاملترین از نظر عقل، تمام ترین
از نظر رأی وتصمیم گیری،وزیادترین از نظر عفت،دین،حیا، مرووت ومال بود.
 

پیامبر(ص) فرمود:‹‹ اسلام با شمشیر علی(ع)و مال خدیجه(س) بر پا و استوار شد واستقامت یافت.››

اگر خدیجه نبود کدام زن شایستگی آن را داشتکه مادر حضرت فاطمه علیها سلام باشد و اگر فاطمه نبود

چه کسی شایستگی فرزندی خدیجه را داشت و اگر پیامبر(ص) نبود خدیجه وفاطمه چگونه می توانستند

به مقام سروری زنان عالم نایل آیند.  ( از سایت خورشید شیعه )


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 17 / 4 / 1392برچسب:حضرت خدیجه, ] [ 12:34 ] [ غ . آ ]

 

 

خطاب به داعشی های حرامزاده :

بی سبب نیست که از شام به عراق آمده اید        حضرت عمه ی سادات ، برادر دارد .

و شما کمتر از آنید ، حسین تیغ کشد                   کمتر از آن که علمدار ، علم بردارد .

ما جوانان بنی فاطمی اربابیم                               بی حیا ، عمه ی ما مالک اشتر دارد .

ایل ما ایل عجم هاست که یک کودک ما                جگری با جگر شیر برابر دارد .

اینکه ما دست به شمشیر و زره ، استادیم            سبب این است که این طایفه رهبر دارد .

نه عراق است و نه سوریه ، خیالت راحت              کشور ضامن آهوست - بزرگتر دارد .

وای اگر ، گرد و غباری به حرم بنشیند                   تیغ ما شوق به انداختن سر دارد .

باید این شهر به آرامش خود برگردد                        که شب جمعه حرم ، روضه ی مادر دارد .

( شعر از اس ام اس یکی از دوستان )

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعاتشعر و دو بیتی
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 16 / 11 / 1392برچسب:یاحسین,کشورامام رضا, ] [ 1:52 ] [ غ . آ ]


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 16 / 1 / 1393برچسب:توت فرنگی, ] [ 1:5 ] [ غ . آ ]

رحیم آقا علیپور ، هم محله ای محترم مان ، که در بازارچه امیر کبیر نرسیده به شهرک امام

مغازه اسباب بازی فروشی دارد .

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 15 / 8 / 1399برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 12:39 ] [ غ . آ ]

مداح اهل بیت مرحوم آشیخ تقی پورنیازی( رحمت اله علیه )

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 1 / 10 / 1392برچسب:محله آخونی,آخونی, ] [ 11:52 ] [ غ . آ ]

مرحوم آقا مش محمد آقا اکبریان - ریش سفید محله مان ( رحمت اله علیه )

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاریش سفیدان محله
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 13 / 12 / 1392برچسب:محله آخونی,ریش سفیدان آخونی, ] [ 10:51 ] [ غ . آ ]

دهه 60 - مغازه جگرپزی کربلایی حسن زنده باد

آقایان : محمدآقا دهقان نژاد - کربلایی حسن زنده باد - مرحوم مش محمدآقا اکبریان - حسین پورزیرک

( محل فعلی سمساری و فرش زنده باد )

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 29 / 12 / 1400برچسب:محله آخونی,آخونی, ] [ 11:47 ] [ غ . آ ]

آقایان : ...... - احمد فرشباف - محمدصادق نیک نیازی - مجید گوهرگرانبها - مرحوم سعید رسولی آژیری

و کربلایی محمد خادم حقیقیان ( دهه 60 - کوهنوردی )

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس های ورزشی
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 30 / 3 / 1398برچسب:محله آخونی,ورزشکاران آخونی, ] [ 11:44 ] [ غ . آ ]

آقای علی پورحیدرعلی ( راننده تریلی )  - فرزند مرحوم آقامش عباسقلی

و برادر آقای محمدرضا پورحیدرعلی ( دهه پنجاه - پایین دره عینالی )

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 13 / 12 / 1400برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 11:41 ] [ غ . آ ]

آقایان : کربلایی محمد حقیقیان - امیر(حسین) بنی طاهری (هم محله ای ساکن تهران )

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 1 / 12 / 1392برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 12:1 ] [ غ . آ ]

آقای کربلایی محمد خادم حقیقیان ( فرزند برومند مرحوم آقامش جعفر نوحه خوان )

( اوایل انقلاب اسلامی )

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 13 / 11 / 1399برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 11:36 ] [ غ . آ ]

آقای حسین پورزیرک - برادر آقا یداله خیاط و جواد آقا

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 3 / 1 / 1392برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 11:35 ] [ غ . آ ]

اجرای نمایش تئاتر در مدرسه - اوائل انقلاب ( کربلایی محمد خادم حقیقیان - مجید گوهر گرانبها )

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 10 / 12 / 1392برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 11:32 ] [ غ . آ ]

آقایان : حسن و جواد خادم حقیقیان - فرزندان برومند حاج حمید آقا خادم حقیقیان

و نوه های مرحوم آقا مش جعفر آقا نوحه خوان( رحمه اله علیه )

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 13 / 12 / 1392برچسب:محله آخونی,آخونی, ] [ 11:31 ] [ غ . آ ]

آقایان : باقر بوذری - محمد خادم حقیقیان - جواد حقیقیان ( دههه پنجاه - مزرعه حسن یئری )

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 13 / 1 / 1393برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 11:29 ] [ غ . آ ]

جواد آقا حقیقیان ( مسئول سالن ورزشی مدرسه سلمان فارسی )

فرزند مرحوم رحیم آقا و برادر محترم حبیب آقا حقیقیان

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 13 / 1 / 1393برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 11:23 ] [ غ . آ ]

مداح اهل بیت علیهم السلام ، مرحوم آشیخ تقی پورنیازی ( تراشکار )

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 18 / 12 / 1392برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 11:16 ] [ غ . آ ]

 

                                                   علی آقا مقدس ، سبزی کار پرتلاش محله در مزارع قراملک

 

 

           علی آقا و جوادآقا حقیقیان و بنده

 

     

      آب خنک موتور مزرعه در حوض کوچکش به صفای مزرعه می افزاید . همراه با میرحمید آقا

 

  

  نوزادان پرنده لابلای شاخ و برگ درختان باغ

( رمضان  1393 )


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 11 / 1 / 1393برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 15:35 ] [ غ . آ ]

در راه سفر به سرعین ، ورودی شهر " نیر " ، سمت چپ بعد از پل ورودی شهر ،

پارک جنگلی زیبایی بنام " هفت چشمه " قرار دارد که می توان ساعتی را در آنجا

به زیبایی و آرامش تمام استراحت نمود و ذهنی تازه نمود .

 

     پارک جنگلی هفت چشمه - شهر نیر اردبیل - آقایان:(حسین رسولی آژیری-غلامرضا بوذری-حاج صمدکاشف)

 

 

                                                                   چشمه هفت چشمه در  شهر " نیر "

 

                                                                               سرعین - مقابل آبگرم بش باجیلار

 

                                                   
                                        روستای احمدآباد مشگین شهر - آلاچیق یکی از قصاب کبابی ها

          

                                                  گردنه دیدنی جاده توریستی هریس به مشگین شهر


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 10 / 12 / 1399برچسب:محله آخونی,آخونی, ] [ 10:10 ] [ غ . آ ]

 

مرحوم آیت اله شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی ( رضوان اله تعالی علیه ) از عارفان و سالکان الی الله

می باشند .ماجرایی در ذیل نقل می گردد که امام خمینی رحمه اله علیه و آیت اله شبیری زنجانی از این

عارف بلند مرتبه در خواست آموختن علم کیمیا کرده بودند و ایشان به جای آن علم ، دعایی بس وزین و عالی

به آنها یاد داده بودند . آن دعای مهم در شرح زیر آورده می شود .

( این دعا بسیار موثر است و اکثر بزرگان دین و علم معرفت با این دعا مانوسند ) .

- فرزند مرحوم آیه اله شبیری زنجانی به نقل مستقیم از پدر مرحومشان ماجرا را اینجور نقل می کنند :

در سفری که امام خمینی(ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند امام در صحن
حرم امام رضا (ع) با سالک الی الله حاج حسنعلی نخودکی مواجه می‌شوند. امام امت (ره)
که در آن زمان شاید در حدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت وقت را غنیمت می شمارد
و خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا (علیه‌السلام) کرده و می گوید
تو را به این امام رضا قسم ، اگر (علم ) کیمیاداری به ما هم بده؟
حاج حسنعلی نخودکی به امام (ره)می فرمایند :
اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم آیا قول می‌دهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید
و در هر جایی به کار نبرید؟
امام خمینی (ره) که از همان ایام جوانی صداقت از وجودشان می‌بارید، سر به زیر انداختند
و با تفکری به ایشان گفتند: نه نمی‌توانم چنین قولی به شما بدهم .
حاج حسنعلی نخودکی که این را از امام (ره) شنید روبه ایشان کرد و فرمود :
حالا که نمی‌توانید  «کیمیا» را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد می‌دهم و آن این که :
 
بعد از هر نماز واجب ، اعمال و ادعیه زیر را حتما انجام دهید :
 
1 - قرائت آیه ی اول " آیه الکرسی " تا ( و هو علی العظیم ) .

2 - تسبیحات حضرت فاطمه زهرا ( س ) .

3 - سه مرتبه " سوره توحید " - (قل هو الله احد ) .

4 - سه مرتبه " صلوات بر محمد و آل محمد " .

5 - سه مرتبه "سوره طلاق مقداری از آیه 2 از -و من یتق الله یجعل له مخرجا -

تا آخرآیه سوم- لکل شی قدرا -".( وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا

يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا).

(سوره طلاق آیه 2 و 3 ) .

"" هرکس تقوای الهی( خداترسی) پیشه کند، خداوند راه نجاتی(خروج از سختیها) برای او
فراهم می‌کند و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد، و هرکس بر خداوند توکل کند
کفایت امرش را می‌کند، خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند، و خدا برای هر چیزی
اندازه‌ای قرار داده است . ""
 
 
 

( هرکس بهره ای ببرد ، واجبش صلوات بر محمد و آل محمده )


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 9 / 3 / 1401برچسب:نخودکی, ] [ 15:42 ] [ غ . آ ]

خوب ، تزئین ماشین عروس اینجوری عاشقانه تره ........

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 6 / 1 / 1393برچسب:ماشین عروس, ] [ 23:55 ] [ غ . آ ]

" آقای فرهاد حق سالمی " فرزند با افتخار و برومند آقای یوسف حق سالمی

یکی از آهنگسازان و مدرسین موسیقی شهرمان می باشند

 


 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس افتخارآفرینان
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 10 / 1 / 1396برچسب:محله آخونی,افتخارات آخونی, ] [ 18:40 ] [ غ . آ ]

زمان قدیم (حدود چهل و پنج تا پنجاه سال پیش ) جای دربند جنب مدرسه عمار ( نوبری )

مزرعه ای سرسبزی بود که انواع سبزیجات در آن بعمل می آمد . مالک این مزرعه پیرمرد مهربانی

بود به نام " جلیل عمی " . ایشان چهار دختر زبر و زرنگی هم داشت که آنها هم در کارهای کشاورزی

به او کمک می کردند . در اواخر عمر این پیرمرد گرامی ، خدا به ایشان دو پسر هم به نامهای

آقا غلامرضا و آقا صادق داد که حالا این دو پسر جلیل عمی در مزارع پشت ایستگاه راه آهن به

مزرعه داری و کشت مشغول هستند .

                                                       آقا غلامرضا و آقا صادق پسران مرحوم " جلیل عمی " 


 

 

 

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 3 / 10 / 1400برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 14:9 ] [ غ . آ ]

سفر به آبگرم معدنی و درمانی " موتاللی " ( متعلق ) در نزدیکی " آبش احمد " کلیبر

این آبگرم معدنی مفید در دره ای بسیار زیبا و با طبیعت بکر در نزدیکی هوراند و آبش احمد قرار دارد

مسافرت به این دیار بکر و زیبای آذربایجان از طریق آزادراه تبریز به اهر و بعد از گذشتن از

شهر زیبای اهر ، در جاده اهر به کلیبر قرار دارد . مردم بسیار مهربان و خونگرم آنجا ،

با حوصله و ادب فراوان راهنمای گردشگری شما خواهند بود .

 آبگرم موتاللی بخاطر نزدیکی به آبش احمد ، تحت نظارت شهرداری آبش احمد قرار دارد .

 

                                                                                        راه زیبای ورودی از جاده کلیبر به موتاللی

 

                                                                               روستای موتاللی ( متعلق ) در 4 کیلومتری آبش احمد

 

 

نام واقعی روستا ، موتاللی (Mutalli) است . بنظر میاید تلفظ نادرست" متعلق " که در
 
جلد چهارم فرهنگ جغرافیایی ایران درج شده ، در گرایش ضدّ ترکی‌ ارتش سابق شاهنشاهی
 
ریشه دارد.  ظاهرا گزارشگر میخواسته است نام روستا را به یک ریشه غیر ترکی‌ نسبت دهد!
 
معروفیت روستا به خاطر چشمه های آبگرم آن است . چشمه‌ها در فاصله یک کیلومتری روستا

واقع شده اند، و دمای ظهور گرمترین آنها 68 درجه سانتیگراد است . ( سایت ویکی پدیا )

 

 

                                                    محل پذیرایی و قهوه خانه ها در میدان اصلی روستا با اهالی مهربان آن

 

 

                                                                        در قسمت شمال روستا ، محل جدید آبگرم معدنی   

                                   

آب گرم درمانی " موتاللی " با دمای 60 تا 70 درجه سانتی گراد (برای درمان امراض مختلف بدن

از قبیل استخوان و ماهیچه ها و پوست ) ، به صورت طبیعی از دل طبیعت روستای "متعلق" 

در 4 كیلومتری شهر کوچک آبش احمد از شهرستان كلیبر جوشیده و موقعیت بسیار

مناسبی برای جذب توریسم و گردشگر و ایجاد درآمد برای اهالی در منطقه ایجاد كرده است

و هر سال از گوشه و كنار استانهای مختلف گردشگران زیادی را به خود جذب می كند.

 

حیاط و ساختمان جدید آبگرم موتاللی


                                                          ( عکسها متعلق به وبسایت آخونی می باشند )                                                                                                   


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 27 / 12 / 1395برچسب:آبگرم موتاللی,متعلق,کلیبر, ] [ 11:25 ] [ غ . آ ]

در مسیر جاده بسیار قشنگ اهر به هوراند ، مناظر و طبیعت جالب و زیبایی همه را فرا می خواند

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 27 / 2 / 1392برچسب:جاده هوراند, ] [ 7:30 ] [ غ . آ ]
.: Weblog Themes By Iran Skin:.

دربارهوبلاگ

محله یادگارهای پدری ام ، آخونی .
لینکهایمفید
امکاناتوب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 181
بازدید دیروز : 115
بازدید هفته : 181
بازدید ماه : 4952
بازدید کل : 665186
تعداد مطالب : 1637
تعداد نظرات : 496
تعداد آنلاین : 1

تاریخ روز




در اين وب سایت
در كل اينترنت